1 00:00:09,931 --> 00:00:14,774 زندانیانی را تصور کنید که از آغاز عمر خود به زنجیر کشیده شده اند 2 00:00:15,255 --> 00:00:16,643 در اعماق یک غار 3 00:00:18,780 --> 00:00:21,778 طوری به زنجیر کشیده شده اند که نمی توانند پشت سرشان را ببینند 4 00:00:22,909 --> 00:00:27,671 و مجبورند دائما به دیوار غار در مقابلشان نگاه کنند 5 00:00:30,005 --> 00:00:31,505 پشت سرشان، آتشی شعله ور است 6 00:00:33,133 --> 00:00:36,499 و بین زندانیان و آتش، روی ارتفاعی، مسیر گذری وجود دارد 7 00:00:39,383 --> 00:00:44,669 حالا تصور کنید هر روز، اشیاء مختلفی از این گذر عبور می کنند 8 00:00:45,717 --> 00:00:49,821 حیوانات، مردمی که بارهایی را بر دوششان حمل می کنند 9 00:00:55,501 --> 00:00:59,727 اشکال آنها، نمایشی از سایه های لرزان بر دیوار روبروی زندانیان ایجاد می کند 10 00:01:04,481 --> 00:01:08,097 این، همه دنیایی است که زندانیان می شناسند 11 00:01:11,937 --> 00:01:13,066 سایه ها 12 00:01:13,954 --> 00:01:16,056 و پژواک صداهای اشیای ناشناخته 13 00:01:20,148 --> 00:01:23,050 حالا، تصور کنید یکی از زندانی ها آزاد شود 14 00:01:29,249 --> 00:01:31,362 پس از آن که زمانی می گذرد و چشم های او به نور کور کننده عادت می کند 15 00:01:33,899 --> 00:01:39,599 زندانی آزاد شده، شروع می کند به تجربه دنیای بیرون غار، برای اولین بار 16 00:01:41,294 --> 00:01:43,699 که به هیچ وجه نمی توانست حتی تصوری (نزدیک به واقعیت) از آن داشته باشد 17 00:01:56,872 --> 00:02:03,075 با دریافت تازه ای که از جهان پیدا کرده، مسلما آن شخص می خواهد به غار برگردد و دوستانش را در آن شریک کند 18 00:02:07,514 --> 00:02:10,574 اما، زندانیان، دوست سابق خود را تشخیص نمی دهند 19 00:02:11,324 --> 00:02:13,653 برای آنها، او هم، مثل سایر اشیا، سایه ای مبهم است 20 00:02:14,237 --> 00:02:17,245 صدایش، پژواکی مغشوش است 21 00:02:17,375 --> 00:02:20,805 و جسمش، سایه ای مبهم 22 00:02:22,529 --> 00:02:27,058 آنها نمی توانند داستان های فوق العاده او را از دنیای بیرون غار درک کنند 23 00:02:28,494 --> 00:02:31,120 از نظر آنها، آن دنیا اصلا وجود ندارد 24 00:02:31,941 --> 00:02:40,483 اما، قطعا این مسئله، چیزی از واقعیت دنیای بیرون غار کم نمی کند