.: آشنایی با جلسات شرح مثنوی :.


 

ثبت‌نام در خبـرنامه

 

برای عضویت در خبرنامه، آدرس دقیق ایمیل خود را در کادر زیر وارد کرده و دکمهٔ عضویت را کلیک کنید:

ایمیل شما:

در کمتر از یک دقیقه ایمیلی از طرف سایت گوگل برایتان فرستاده می‌شود که باید لینکی که در آن هست را کلیک کنید تا عضویت شما تأیید(ثبت) شود. بدین ترتیب در لیست خبرنامهٔ سایت قرار می‌گیرید و هرگونه خبر جدید و اطلاعات جلسهٔ آنلاین یا هر برنامهٔ تازه‌ای که ارائه شود، از طریق ایمیل‌تان به اطلاعتان خواهد رسید.

» اگر ایمیلی از طرف گوگل دریافت نکنید بدین معنی است که آدرس ایمیل خود را صحیح وارد نکرده‌اید.

» پس از ثبت عضویت، آدرس ایمیل Panevis.Newsletter@Gmail.com را به بخش Contacts سرویس ایمیل خود اضافه(Add) نمائید. در غیر اینصورت ممکن است ایمیل‌های خبرنامه را دریافت ننمایید.


لوگوی جلسات

 
 

نظرسنجی


پیـوندها

تازه‌ترین خبرنامه آرشیو آنلاین جلسات شرح مثنوی معنوی
 سفارش DVD آرشیو جلسات شرح مثنوی
راهنمای جامع برنامهٔ Paltalk
صفحهٔ جلسات شرح مثنوی در facebook
سایت محمدجعفر مصفا

 
کلوب مثنوی معنوی مولانا
معرفی کتاب، CD ، مقاله، سایت و وبلاگ
 
کتابخانه شعر
رادیو حافظ

رادیو سعدی
رادیو مولانا
کتاب‌های صوتی خودشناسی

 لغتنامه فارسی به فارسی
 
صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...)
 

آرشیو صوتی و متن
 
بروی کلمهٔ "مثنوی معنوی" کلیک کنید:


پادکست جلسات شرح مثنوی معنوی مولانا

بروی تصویر iPod کلیک کنید:



سفارش DVD تمامی جلسات برگزار شدهٔ شرح مثنوی

بروی تصویر DVD کلیک کنید:



اهدای کمک به برنامه‌ها

بروی کلمهٔ Donate کلیک کرده و توضیحات را بخوانید:


تماس با ما

برای ارتباط با تیم گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:

کلوب جلسات شرح مثنوی در سایت facebook :


جستجو

در متن داستان‌ها و غزلیات


Share
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

<---- برای شنیدن توضیحات مربوط به جلسات آنلاین شرح مثنوی و غزلیات مولانا بر روی دکمهٔ پخش کنار صفحه کلیک کنید
 


 

 

 

   

» معرفی: این وبلاگ جهت مدیریت جلسات اینترنتی(تله‌کنفرانس) شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و نیز شرح غزلیات شمس تبریزی(دیوان شمس) است. این جلسات از سال 2003 میلادی بصورت Online در سرویس‌های مخصوص تله‌کنفرانس مانند Paltalk ، Yahoo Messenger ، inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار می‌شد و علاقمندان از ایران، اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان، روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online حضور می‌یافتند. آرشیو تمامی جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن (pdf) در صفحهٔ آرشیو قرار دارد و می‌توانید بصورت رایگان آنها را دانلود نموده و استفاده نمایید.

   در ماه مارس سال 2008 بعلت ضعیف شدن شدید خط اینترنت در ایران برگزاری این جلسات بصورت Online برای مدتی متوقف شد و بمدتی برنامه‌ها بشکل ارسال خبرنامه ارائه گردید و چندین جلسه بصورت Offline برگزار شد. اما از جلسه 101 به بعد، برنامه‌ها دوباره بشکل Online برگزار می‌شوند. بدین شکل که: ابتدا در خبرنامه جلسات عضو می‌شوید، سپس هر هفته یا هر ده روز یکبار به ایمیل شما خبرنامه فرستاده می‌شود و در این خبرنامه، توضیحات، دستور کار و برنامهٔ جلسهٔ آنلاین، روز و زمان برگزاری جلسه و نحوهٔ شرکت در جلسهٔ آنلاین همه آورده می‌شود. نمونهٔ خبرنامه‌های ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازه‌ترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) می‌توانید ببینید.


»
عضویت در خبرنامه: بنابراین جهت استفاده و ارتباط با این برنامه‌ها، لازم است در خبرنامه(Newsletter) عضو شوید: جهت عضویت، در سمت راست این صفحه، در قسمت خبرنامه،  یا در کادر پایین، آدرس email خود را بدقت وارد نمایید، و آنگاه دکمهٔ "عضویت" را کلیک نمایید:
 
ایمیل دقیق شما:


سپس در کمتر از یک دقیقه ایمیلی از طرف سایت گوگل برایتان فرستاده می‌شود که باید لینکی که در آن هست را کلیک کنید تا عضویت شما تأیید(ثبت) شود.(اگر ایمیلی از طرف گوگل دریافت نکنید بدین معنی است که آدرس ایمیل خود را صحیح وارد نکرده‌اید.) بدین ترتیب در لیست خبرنامهٔ سایت قرار می‌گیرید و هرگونه خبر جدید و جلسه آنلاین یا هر برنامهٔ تازه‌ای که ارائه شود، از طریق پست الکترونیکتان به اطلاعتان خواهد رسید.
 

  پس از تأیید ایمیل عضویت در خبرنامه، لازم است برای اینکه مطمئن شوید ایمیل‌های خبرنامه در فولدر Spam ، Bulk یا Junk ایمیل‌تان نرود، آدرس ایمیل Panevis.Newsletter@Gmail.com را به بخش Contacts سرویس ایمیل خود اضافه(Add) نمایید.
 
توجه: عضویت به روش فوق، بصورت اتوماتیک است و توسط سایت گوگل انجام می‌شود. اگر نمی‌توانید بوسیله روش فوق عضو شوید، می‌توانید یک ایمیل با موضوع Molana Newsletter به آدرس Panevis.Newsletter@Gmail.com ارسال نمایید تا شما را عضو کنیم.

   خبرنامه‌ها معمولاًً هر دو هفته یکبار، چهارشنبه یا پنجشنبه،‌ و با عنوان Newsletter از طرف Panevis به ایمیل شما ارسال می‌شود. چنانچه آنها را در فولدر Inbox خود دریافت نمی‌کنید، فولدر Spam ، Bulk یا Junk خود را چک نمایید.
نمونهٔ خبرنامه‌های ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازه‌ترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) می‌توانید ببینید.
 
» آرشیو جلسات برگزار شده: اعضای جدید، حتماْ فایل صدای جلسات گذشته (بخصوص جلسهٔ اول تا دوازدهم) را گوش دهند. مباحث این جلسات بهم مرتبطند. آرشیو فایل‌های صوتی جلسات گذشته همراه با متن اشعار مورد شرح و تفسیر، در صفحهٔ آرشیو آمده است. به صفحهٔ آرشیو مراجعه نموده  و فایل‌ها را دانلود نمائید و بوسیله هر گوشی مبایل، mp3 player یا هر دستگاه و برنامه پخش‌کننده mp3 می‌توانید از فایل‌های صوتی استفاده نمائید. DVD کامل آرشیو را نیز می‌توانید از طریق صفحهٔ آرشیو سفارش دهید.
 
 
توصیه: از بخش "پیوندها" در ستون سمت راست صفحه حتماً دیدن کنید. همچنین اطلاعات مفید زیادی دربارهٔ این جلسات در ستون سمت راست همین صفحه آورده شده است.

 
 
 
 

 
>---------------========--------------<
 
توضیحات کلی دربارهٔ استفاده از برنامه‌ها: بروی دکمهٔ پخش صدا کلیک کنید.
 
 

      فایل‌های صوتی هر جلسه، چند روز بعد از برگزاری آن، در صفحهٔ مخصوص آن جلسه و نیز در صفحهٔ آرشیو قرار داده می‌شوند.
 
>-----------===============================================----------<

 

جلسهٔ پنجاه و سوم:

  
   دوستان تازه‌وارد، قبل از شرکت در جلسات آنلاین، فایل‌های جلسات ابتدایی و نیز صفحهٔ مقدمهٔ جلسات را گوش دهند و بخوانند.
 
 
مهم: جلسات در برنامهٔ Paltalk برگزار می‌گردد. راهنمای جامع برنامهٔ پالتاک را با کلیک بروی اینجــا می‌توانید بخوانید. اگر قبلاً برنامه پالتاک را نصب کرده بودید، لازم است آن را دوباره دانلود و نصب کنید. این برنامه update شده است.
 

--------


»
برنامهٔ این جلسه:    (داستان روزی بی رنج)

      شرح و تفسیر "حكايت آن شخص كه در عهد داود عليه السلام شب و روز دعا مى‌‏كرد كه مرا روزى حلال ده بى‌‏رنج" از دفتر سوم، بيت 1450
   
  
        + متن حکایات‌ مورد بررسی در این جلسه در ادامه آمده است.



»
شنیدن و دانلود فایل‌های صوتی این جلسه:


      با مراجعه به صفحهٔ آرشیو می‌توانید فایل‌های صوتی این جلسه را دانلود کنید. -> صفحهٔ آرشیو

 


» متن داستان این جلسه:

     + پس از خواندن داستان، در صورت تمایل، نظر و تفسیر خود را از طریق بخش "پیام‌ها و نظرات" در پایین صفحه، ارسال نمائید.
 

دفتر سوم، بيت 1450

  

حكايت آن شخص كه در عهد داود عليه السلام شب و روز دعا مى‌‏كرد كه مرا روزى حلال ده بى‌‏رنج‏

 

         آن يكى در عهد داود نبى                      نزد هر دانا و پيش هر غبى‏

         اين دعا مى‏كرد دايم كاى خدا                 ثروتى بى‏رنج روزى كن مرا

         چون مرا تو آفريدى كاهلى                    زخم خوارى سست جنبى منبلى‏

         كاهلم چون آفريدى اى ملى                  روزيم ده هم ز راه كاهلى‏

         كاهلم من سايه خسبم در وجود            خفتم اندر سايه‏ى اين فضل و جود

         كاهلان و سايه خسبان را مگر                روزيى بنوشته‏اى نوعى دگر

         هر كه را پاى است جويد روزيى              هر كه را پا نيست كن دل سوزيى‏

         رزق را مى‏ران به سوى آن حزين            ابر را مى‏كش به سوى هر زمين‏

         چون زمين را پا نباشد جود تو                ابر را راند به سوى او دو تو

         طفل را چون پا نباشد مادرش                آيد و ريزد وظيفه بر سرش‏

         روزيى خواهم به ناگه بى‏تعب                كه ندارم من ز كوشش جز طلب‏

         مدت بسيار مى‏كرد اين دعا                  روز تا شب شب همه شب تا ضحى‏

         خلق مى‏خنديد بر گفتار او                    بر طمع خامى و بر پيكار او

         كه چه مى‏گويد عجب اين سست ريش   يا كسى داده‏ست بنگ بى‏هشيش‏

         راه روزى كسب و رنج است و تعب           هر كسى را پيشه‏اى داد و طلب‏

         اطلبوا الأرزاق في أسبابها                     ادخلوا الأوطان من أبوابها

         شاه و سلطان و رسول حق كنون           هست داود نبى ذو فنون‏

         با چنان عزى و نازى كاندر اوست            كه گزيدستش عنايتهاى دوست‏

         معجزاتش بى‏شمار و بى‏عدد                 موج بخشايش مدد اندر مدد

         هيچ كس را خود ز آدم تا كنون              كى بده‏ست آواز صد چون ارغنون‏؟

         با همه تمكين خدا روزى او                   كرده باشد بسته اندر جستجو

         بى‏زره بافى و رنجى روزى‏اش              مى‏نيايد با همه پيروزى‏اش‏

         اين چنين مخذول واپس مانده‏اى          خانه كنده‏ى دون و گردون رانده‏اى‏

         اين چنين مدبر همى‏خواهد كه زود        بى‏تجارت پر كند دامن ز سود

         اين چنين گيجى بيامد در ميان             كه بر آيم بر فلك بى‏نردبان‏

         اين همى‏گفتش به تسخر رو بگير          كه رسيدت روزى و آمد بشير

         و آن همى‏خنديد ما را هم بده              ز آنچه يابى هديه، ‏اى سالار ده‏

         او از اين تشنيع مردم وين فسوس          كم نمى‏كرد از دعا و چاپلوس‏

         تا كه شد در شهر معروف و شهير           كاو ز انبان تهى جويد پنير

         شد مثل در خام طبعى آن گدا               او از اين خواهش نمى‏آمد جدا

 

 

دويدن گاو در خانه‏ى آن دعاكننده به الحاح...

 

         تا كه روزى ناگهان در چاشت‏گاه            اين دعا مى‏كرد با زارى و آه‏

         ناگهان در خانه‏اش گاوى دويد               شاخ زد بشكست در بند و كليد

         گاو گستاخ اندر آن خانه بجست            مرد در جست و قوايمهاش بست‏

         پس گلوى گاو ببريد آن زمان                 بى‏توقف بى‏تامل بى‏امان‏

         چون سرش ببريد شد سوى قصاب        تا اهابش بر كند در دم شتاب‏

 

...

 

بیت 2306 از دفتر سوم

 

باز شرح كردن حكايت آن طالب روزى حلال بى‏كسب و رنج در عهد داود عليه السلام و مستجاب شدن دعاى او

 

         يادم آمد آن حكايت كان فقير               روز و شب مى‏كرد افغان و نفير

         وز خدا مى‏خواست روزى حلال            بى‏شكار و رنج و كسب و انتقال‏

         پيش از اين گفتيم بعضى حال او          ليك تعويق آمد و شد پنج تو

         هم بگوييمش كجا خواهد گريخت        چون ز ابر فضل حق حكمت بريخت‏

         صاحب گاوش بديد و گفت هين           اى به ظلمت گاو من گشته رهين‏

         هين چرا كشتى بگو گاو مرا               ابله طرار انصاف اندر آ

         گفت من روزى ز حق مى‏خواستم       قبله را از لابه مى‏آراستم‏

         آن دعاى كهنه‏ام شد مستجاب           روزى من بود كشتم نك جواب‏

         او ز خشم آمد گريبانش گرفت             چند مشتى زد به رويش ناشكفت‏

 

 

رفتن هر دو خصم نزد داود پيغامبر عليه السلام‏

 

         مى‏كشيدش تا به داود نبى                كه بيا اى ظالم گيج غبى‏

         حجت بارد رها كن اى دغا                  عقل در تن آور و با خويش آ

         اين چه مى‏گويى دعا چه بود مخند       بر سر و ريش من و خويش اى لوند

         گفت من با حق دعاها كرده‏ام              اندر اين لابه بسى خون خورده‏ام‏

         من يقين دارم دعا شد مستجاب           سر بزن بر سنگ اى منكر خطاب‏

         گفت گرد آييد هين يا مسلمين             ژاژ بينيد و فشار اين مهين‏

         اى مسلمانان دعا مال مرا                   چون از آن او كند بهر خدا

         گر چنين بودى همه عالم بدين            يك دعا املاك بردندى به كين‏

         گر چنين بودى گدايان ضرير                 محتشم گشته بدندى و امير

         روز و شب اندر دعايند و ثنا                 لابه‏گويان كه تومان ده اى خدا

         تا تو ندهى هيچ كس ندهد يقين         اى گشاينده تو بگشا بند اين‏

         مكسب كوران بود لابه و دعا               جز لب نانى نيابند از عطا

         خلق گفتند اين مسلمان راست گوست    وين فروشنده‏ى دعاها ظلم جوست‏

         در كدامين دفتر است اين شرع نو         گاو را تو باز ده يا حبس رو

         او به سوى آسمان مى‏كرد رو              واقعه‏ى ما را نداند غير تو

         در دل من آن دعا انداختى                  صد اميد اندر دلم افراختى‏

         ...

         من دعا كورانه كى مى‏كرده‏ام             جز به خالق كديه كى آورده‏ام‏

         مى‏نداند خلق اسرار مرا                    ژاژ مى‏دانند گفتار مرا

         خصم گفتش رو به من كن حق بگو      رو چه سوى آسمان كردى عمو

         شيد مى‏آرى غلط مى‏افگنى               لاف عشق و لاف قربت مى‏زنى‏

         با كدامين روى چون دل مرده‏اى           روى سوى آسمانها كرده‏اى‏

         غلغلى در شهر افتاده از اين               آن مسلمان مى‏نهد رو بر زمين‏

         كاى خدا اين بنده را رسوا مكن           گر بدم هم سر من پيدا مكن‏

         تو همى‏دانى و شبهاى دراز               كه همى‏خواندم تو را با صد نياز

         پيش خلق اين را اگر خود قدر نيست    پيش تو همچون چراغ روشنى است‏

 

 

شنيدن داود عليه السلام سخن هر دو خصم و سؤال كردن از مدعى عليه‏

 

         چون كه داود نبى آمد برون               گفت هين چون است اين احوال چون‏

         مدعى گفت اى نبى اللَّه داد            گاو من در خانه‏ى او در فتاد

         كشت گاوم را بپرسش كه چرا          گاو من كشت او بيان كن ماجرا

         گفت داودش بگو اى بو الكرم            چون تلف كردى تو ملك محترم‏

         هين پراكنده مگو حجت بيار             تا به يك سو گردد اين دعوى و كار

         گفت اى داود بودم هفت سال          روز و شب اندر دعا و در سؤال‏

         اين همى‏جستم ز يزدان كاى خدا     روزيى خواهم حلال و بى‏عنا

         مرد و زن بر ناله‏ى من واقف‏اند          كودكان اين ماجرا را واصف‏اند

         بعد اين جمله‏ى دعا و اين فغان         گاوى اندر خانه ديدم ناگهان

         تو بپرس از هر كه خواهى اين خبر     تا بگويد بى‏شكنجه بى‏ضرر

         هم هويدا پرس و هم پنهان ز خلق    كه چه مى‏گفت اين گداى ژنده دلق‏

         چشم من تاريك شد نى بهر لوت      شادى آن كه قبول آمد قنوت‏

         كشتم آن را تا دهم در شكر آن         كه دعاى من شنود آن غيب دان‏

 

 

حكم كردن داود عليه السلام بر كشنده‏ى گاو

 

         گفت داود اين سخنها را بشو             حجت شرعى در اين دعوى بگو

         تو روا دارى كه من بى‏حجتى             بنهم اندر شهر باطل سنتى‏

         اين كه بخشيدت؟ خريدى؟ وارثى؟      ريع را چون مى‏ستانى؟ حارثى؟

         كسب را همچون زراعت دان عمو        تا نكارى دخل نبود ز آن تو

         كانچه كارى بدروى آن آن تست           ور نه اين بى‏داد بر تو شد درست‏

         رو بده مال مسلمان كژ مگو               رو بجو وام و بده باطل مجو

         گفت اى شه تو همين مى‏گويى‏ام      كه همى‏گويند اصحاب ستم‏

 

 

تضرع آن شخص از داورى داود عليه السلام‏

 

         سجده كرد و گفت كاى داناى سوز       در دل داود انداز آن فروز

         در دلش نه آن چه تو اندر دلم             اندر افكندى به راز اى مفضلم‏

         اين بگفت و گريه در شد هاى هاى       تا دل داود بيرون شد ز جاى‏

         گفت هين امروز اى خواهان گاو           مهلتم ده وين دعاوى را مكاو

         تا روم من سوى خلوت در نماز            پرسم اين احوال از داناى راز

         خوى دارم در نماز اين التفات              معنى قرة عيني في الصلات‏

         روزن جانم گشاده ست از صفا            مى‏رسد بى‏واسطه نامه‏ى خدا

         نامه و باران و نور از روزنم                   مى‏فتد در خانه‏ام از معدنم‏

         دوزخ است آن خانه كان بى‏روزن است    اصل دين اى بنده روزن كردن است‏

         تيشه‏ى هر بيشه‏اى كم زن بيا            تيشه زن در كندن روزن هلا

         يا نمى‏دانى كه نور آفتاب                  عكس خورشيد برون است از حجاب‏

         من چو خورشيدم درون نور غرق         مى‏ندانم كرد خويش از نور فرق‏

         همچنين مى‏گفت داود اين نسق        خواست گشتن عقل خلقان محترق‏

         پس گريبانش كشيد از پس يكى         كه ندارم در يكى‏اش من شكى‏

         با خود آمد گفت را كوتاه كرد               لب ببست و عزم خلوتگاه كرد

 

 

در خلوت رفتن داود تا آن چه حق است پيدا شود

 

         در فرو بست و برفت آن گه شتاب          سوى محراب و دعاى مستجاب‏

         حق نمودش آن چه بنمودش تمام          گشت واقف بر سزاى انتقام‏

         روز ديگر جمله خصمان آمدند                 پيش داود پيمبر صف زدند

         همچنان آن ماجراها باز رفت                  زود زد آن مدعى تشنيع زفت‏

 

حكم كردن داود بر صاحب گاو كه از سر گاو برخيز و تشنيع صاحب گاو بر داود عليه السلام‏

 

         گفت داودش: خمش كن رو بهل           اين مسلمان را ز گاوت كن بحل‏

         چون خدا پوشيد بر تو اى جوان            رو خمش كن حق ستارى بدان‏

         گفت وا ويلا چه حكم است اين؟ چه داد؟    از پى من شرع نو خواهى نهاد؟

         رفته است آوازه‏ى عدلت چنان              كه معطر شد زمين و آسمان‏

         بر سگان كور اين استم نرفت              زين تعدى سنگ و كه بشكافت تفت‏

         همچنين تشنيع مى‏زد بر ملا               كالصلا هنگام ظلم است الصلا

 

 

حكم كردن داود بر صاحب گاو كه جمله‏ى مال خود را به وى ده‏

 

         بعد از آن داود گفتش: كاى عنود         جمله مال خويش او را بخش زود

         ور نه كارت سخت گردد گفتمت          تا نگردد ظاهر از وى استمت‏

         خاك بر سر كرد و جامه بر دريد           كه به هر دم مى‏كنى ظلمى مزيد

         يك دمى ديگر بر اين تشنيع راند         باز داودش به پيش خويش خواند

         گفت چون بختت نبود اى بخت كور      ظلمت آمد اندك اندك در ظهور

         ريده‏اى، آن گاه صدر و پيشگاه؟!          اى دريغ از چون تو خر خاشاك و كاه‏

         رو كه فرزندان تو با جفت تو                بندگان او شدند افزون مگو

         سنگ بر سينه همى‏زد با دو دست     مى‏دويد از جهل خود بالا و پست‏

         خلق هم اندر ملامت آمدند                كز ضمير كار او غافل بدند

         ظالم از مظلوم كى داند كسى           كاو بود سخره‏ى هوا همچون خسى‏؟

         ظالم از مظلوم آن كس پى برد            كاو سر نفس ظلوم خود برد

         ور نه آن ظالم كه نفس است از درون    خصم مظلومان بود او از جنون‏

         روى در داود كردند آن فريق                  كاى نبى مجتبى بر ما شفيق‏

         اين نشايد از تو كاين ظلمى است فاش     قهر كردى بى‏گناهى را به لاش‏

 

 

عزم كردن داود عليه السلام به خواندن خلق بدان صحرا كه راز آشكارا كند و حجتها همه قطع كند

 

         گفت اى ياران زمان آن رسيد                كان سر مكتوم او گردد پديد

         جمله برخيزيد تا بيرون رويم                  تا بر آن سر نهان واقف شويم‏

         در فلان صحرا درختى هست زفت          شاخهايش انبه و بسيار و چفت‏

         سخت راسخ خيمه گاه و ميخ او             بوى خون مى‏آيدم از بيخ او

         خون شده ست اندر بن آن خوش درخت    خواجه را كشته ست اين منحوس بخت‏

         تا كنون حلم خدا پوشيد آن                  آخر از ناشكرى آن قلتبان‏

         كه عيال خواجه را روزى نديد                نى به نوروز و نه موسمهاى عيد

         بى‏نوايان را به يك لقمه نجست            ياد ناورد او ز حقهاى نخست‏

         تا كنون از بهر يك گاو اين لعين             مى‏زند فرزند او را بر زمين‏

         او به خود برداشت پرده از گناه             ور نه مى‏پوشيد جرمش را اله‏

         ظلم، مستور است در اسرار جان         مى‏نهد ظالم به پيش مردمان‏

         كه ببينيدم كه دارم شاخها                  گاو دوزخ را ببينيد از ملا

 

...

 

برون رفتن خلق به سوى آن درخت‏

 

         چون برون رفتند سوى آن درخت        گفت دستش را سپس بنديد سخت‏

         تا گناه و جرم او پيدا كنم                  تا لواى عدل بر صحرا زنم‏

         گفت اى سگ جد او را كشته‏اى        تو غلامى خواجه زين رو گشته‏اى‏

         خواجه را كشتى و بردى مال او         كرد يزدان آشكارا حال او

         آن زنت او را كنيزك بوده است           با همين خواجه جفا بنموده است‏

         هر چه زو زاييد ماده يا كه نر             ملك وارث باشد آنها سربسر

         تو غلامى كسب و كارت ملك اوست     شرع جستى شرع بستان رو نكوست‏

         خواجه را كشتى به استم زار زار       هم بر اينجا خواجه گويان زينهار

         كارد از اشتاب كردى زير خاك            از خيالى كه بديدى سهمناك‏

         نك سرش با كارد در زير زمين           باز كاويد اين زمين را همچنين‏

         نام اين سگ هم نبشته كارد بر        كرد با خواجه چنين مكر و ضرر

         همچنان كردند چون بشكافتند          در زمين آن كارد و سر را يافتند

         ولوله در خلق افتاد آن زمان              هر يكى زنار ببريد از ميان‏

         بعد از آن گفتش بيا اى داد خواه        داد خود بستان بدان روى سياه‏

 

 

قصاص فرمودن داود عليه السلام خونى را بعد از الزام حجت بر او

 

         هم بدان تيغش بفرمود او قصاص        كى كند مكرش ز علم حق خلاص‏

         حلم حق گر چه مواساها كند           ليك چون از حد بشد پيدا كند

         چون كه پيدا گشت سر كار او           معجزه‏ى داود شد فاش و دو تو

         خلق جمله سر برهنه آمدند             سر به سجده بر زمينها مى‏زدند

         ما همه كوران اصلى بوده‏ايم             از تو ما صد گون عجايب ديده‏ايم‏

...

 

 

بيان آن كه نفس آدمى به جاى آن خونى است كه مدعى گاو گشته بود و آن گاو كشنده عقل است و داود حق است يا شيخ كه نايب حق است كه به قوت و يارى او تواند ظالم را كشتن و توانگر شدن به روزى بى‏كسب و بى‏حساب‏

 

         نفس خود را كش جهان را زنده كن       خواجه را كشته ست او را بنده كن‏

         مدعى گاو نفس تست هين                خويشتن را خواجه كرده ست و مهين‏

         آن كشنده‏ى گاو عقل تست رو             بر كشنده‏ى گاو تن منكر مشو

         عقل اسير است و همى‏خواهد ز حق    روزى بى‏رنج و نعمت بر طبق‏

         روزى بى‏رنج او موقوف چيست             آن كه بكشد گاو را كاصل بدى است‏

         نفس گويد چون كشى تو گاو من؟        ز آنكه گاو نفس باشد نقش تن‏

         خواجه زاده‏ى عقل مانده بى‏نوا            نفس خونى خواجه گشت و پيشوا

         روزى بى‏رنج مى‏دانى كه چيست؟       قوت ارواح است و ارزاق نبى است‏

         ليك موقوف است بر قربان گاو              گنج اندر گاو دان اى كنجكاو

         دوش چيزى خورده‏ام ور نى تمام          دادمى در دست فهم تو زمام‏

         دوش چيزى خورده‏ام افسانه است        هر چه مى‏آيد ز پنهان خانه است‏

         چشم بر اسباب از چه دوختيم             گر ز خوش چشمان كرشم آموختيم‏

         هست بر اسباب اسبابى دگر              در سبب منگر در آن افكن نظر

         ...

         همچنين ز آغاز قرآن تا تمام              رفض اسباب است و علت و السلام‏

         كشف اين نه از عقل كار افزا بود         بندگى كن تا ترا پيدا شود

         بند معقولات آمد فلسفى                 شهسوار عقل عقل آمد صفى‏

عقل عقلت مغز و عقل تست پوست            معده‏ى حيوان هميشه پوست جوست‏

مغزجوى از پوست دارد صد ملال                  مغز نغزان را حلال آمد حلال‏

چون كه قشر عقل صد برهان دهد              عقل كل كى گام بى‏ايقان نهد

عقل دفترها كند يك سره سياه                  عقل عقل آفاق دارد پر ز ماه‏

از سياهى وز سپيدى فارغ است                نور ماهش بر دل و جان بازغ است‏

هين بگو كه ناطقه جو مى‏كند                    تا به قرنى بعد ما آبى رسد

گر چه هر قرنى سخن آرى بود                    ليك گفت سالفان يارى بود

روزى بى‏رنج جو و بى‏حسيب                     كز بهشتت آورد جبريل سيب‏

بلكه رزقى از خداوند بهشت                       بى‏صداع باغبان بى‏رنج كشت‏

ز انكه نفع نان در آن نان داد اوست              بدهدت آن نفع بى‏توسيط پوست‏

ذوق پنهان نقش نان چون سفره‏اى است     نان بى‏سفره ولى را بهره‏اى است‏

نفس اژدرهاست با صد زور و فن                 روى شيخ او را زمرد ديده كن‏

گر تو صاحب گاو را خواهى زبون          چون خران سيخش كن آن سو اى حرون‏

چون به نزديك ولى الله شود                       آن زبان صد گزش كوته شود

صد زبان و هر زبانش صد لغت                     زرق و دستانش نيايد در صفت‏

مدعى گاو نفس آمد فصيح                        صد هزاران حجت آرد ناصحيح‏

شهر را بفريبد الا شاه را                            ره نتاند زد شه آگاه را

نفس را تسبيح و مصحف در يمين               خنجر و شمشير اندر آستين‏

مصحف و سالوس او باور مكن                    خويش با او همسر و همسر مكن‏

سوى حوضت آورد بهر وضو                        و اندر اندازد ترا در قعر او

خلق جمله علتى‏اند از كمين                     يار علت مى‏شود علت یقين‏

هر خسى دعوى داودى كند                       هر كه بى‏تمييز كف در وى زند

نقد را از نقل نشناسد غوى است               هين از او بگريز اگر چه معنوى است‏

 

 

 

 

نظرات دوستان:

» برای نوشتن نظرتان درباره داستان یا هر موضوع مرتبط با این جلسه، به قسمت "پیامها و نظرات" در همین صفحه(پایین‌) مراجعه کنید.

 

---------

Share

»
در صورتیکه دربارهٔ مطالب این جلسه نظری دارید، می‌توانید در قسمت "پیام‌ها و نظرات" (در پائین) نظرتان را بنویسید.
 

 
» اگر سئوالی دارید، لطفاً قبل از ارسال سئوالتان، به بخش "پیوندها" در ستون سمت راست صفحه مراجعه نمائید.
   

» اگر برای تهیه DVD جلسات شرح مثنوی سئوال دارید، لطفاً فقط از طریق صفحه سفارش DVD اقدام کنید. توضیح کامل داده شده است.
 

                                                                                        --------

پیام‌ها و نظرات:

 شما می‌توانید بوسیلهٔ فرم زیر پیام و نظر خود درباره این برنامه را بنویسید. سپس دکمهٔ Submit را کلیک کنید:

نام:
آدرس ایمیل(لطفاً بدقت وارد نمایید):
متن پیام:


 

برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحه‌ی آرشیو مراجعه نمایید.

 
 

اطلاعات مرتبط:

» فایل‌ متنی خلاصه‌برداری جلسات اول تا سیزدهم، توسط خانم سوگند:  

» معرفی لینک "مقدمهٔ جلسات شرح مثنوی" تهیه شده توسط آقا و خانم اسلامی:

دوستان تازه‌وارد حتماً لینک فوق را مطالعه نمایند.

 

---------

 جلسات پیش:

 
»
دانلود تمامی فایل‌های صوتی جلسات گذشته از طریق مراجعه به صفحهٔ آرشیو: به این صفحه مراجعه نماييد:

 

 

» برای سفارش  DVD مجموعه فایل های صوتی(mp3) و متن(pdf) جلسات گذشته، اینجا کلیک کنید.

روی تصویر DVD کلیک کنید:

 

---------
 

 

.: پیـوندها :.
 
 

---------

 

.: تماس با ما :.
 
برای ارتباط با گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:
 
 
همچنین می‌توانید در گروه این جلسات در سایت فیس‌بوک عضو شوید: